- پیش آمدن
- نزدیک آمدن، تقدم، استقبال، بحضور آمدن
معنی پیش آمدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پیش آمدن ((مَ دَ))
- نزدیک آمدن، اتفاق افتادن، روی دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آکسیدانت
حادثه قضیه رویداد سانحه عارضه
هویدا گشتن پیدا گشتن آشکار شدن نمودار گردیدن، بوجود آمدن خلق شدن، معلوم شدن مرئی شدن، طلوع کردن طالع شدن، یا پدید آمدن بامداد ین. پیدا شدن (زهره و عطارد) پیش از طلوع آفتاب در مشرق. طلوع صباحی مقابل پنهان شدن بامدادین
فرود آمدن، پائین آمدن
ظاهر و نمودار شدن
گرم شدن، خشمناک شدن، به هیجان آمدن
خوش آمدن کسی را. مطبوع واقع شدن آن چیز مورد پسند وی شدن، یا خوش آمدید. تعارفی است که بمهمان هنگام ورود بخانه گویند
فدا شدن کسی رابرخی جان او شدن: نه هر کسی پیش میری پیش میرد بدین سختی غمی در پیش گیرد. (نظامی)
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
ستدن قبل از فرا رسیدن موعدگرفتن پیش از فرا رسیدن زمان مقرر چون بیعانه و اجرت کار و بهای چیزی را
پیش بینی کردن
دادن از پیش دادن از قبل، درس را بمعلم پس دادن، ضمه دادن حرف مضموم خواندن حرفی را، مضموم نوشتن حرفی را
تقدم داشتن، جلو بودن
غالب شدن، فائق شدن، کامیاب شدنس
کلمه ای که در اول کلمات دیگر در آید و تغییری مختصر در معنی آن دهدپیشوند تصدیر مزید مقدم مقابل پساوند. توضیح این کلمه مستحدث است
بحضور آوردن، بخدمت آوردن، بردن نزد کسی
حالت و چگونگی پیش آمده، آنچه از دیوار و غیره که ازخط و امتداد مقرر تجاوز نکند: پیش آمدگی دیوار بنا، آنچه از جای خود تجاوز نکند و در زمین یا فضا پیش رود: پیش آمدگی ساختمان پیش آمدگی آب در خشکیها (خلیج) پیش آمدگی خشکی در آب (دماغه)
ظاهر شدن آشکار گردیدن: چنانکه پیدا آید در این نزدیک از احوال این پادشاه، حاصل شدن بوجود آمدن: هر کس مرکبست از چهار چیز... و هر گاه که یک چیز از آنرا خلل افتد ترازوی راست نهاده بگشت و نقصان پیدا آید، ظهور کردن نامبر دار شدن: بر خداوندان و پدران بیش از آن نباشد که بندگان و فرزندان خویش را نامهای نیکو و بسزا ارزانی دارند بدان وقت که ایشان در جهان پیدا آیند، یافت شدن یافته شدن: بفرمود تا همه آب آن چاه را و بسیاری گل بر کشیدند پیدا نیامد (انگشتری پیغامبر)
به تنگ آمدن، ملول شدن
نمایان شدن، به وجود آمدن
پدید آمدن، به وجود آمدن، آشکار شدن، نمایان شدن، برای مثال اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲ - ۴۳۰)
جلو بردن، کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن
قسمتی از چیزی که از قسمت های دیگر آن جلوتر یا برجسته تر باشد، مثل جلو آمدن دیوار یا ساختمان به طرف کوچه یا خیابان و جلو آمدن مقداری از زمین به طرف رودخانه یا دریا
نادرست نویسی غپی آمدن لاف زدن کرکری خواندن شاخ و شانه کشیدن لاف زدن گزاف گفتن
غمیش آمدن نازخرکی کردن
بدست آمدن: امروز مبلغی پول گیرم آمد، گرفتار شدن
خوب شدن، خوب اثر کردن: (... و اگر زاگ سپید با روغن گل مرهم کنی نیک آید)
آشکار گشتن، بوجود آمدن، معلوم شدن
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
دادن از پیش، دادن از قبل، درس را به معلم پس دادن، ضمه دادن حرف، مضموم خواندن حرفی را، مضموم نوشتن حرفی را